Wednesday, November 28, 2007

دلم تنگت گرفته

دلم لکنت گرفته در کشاکش های این شهر مشوش
کمین کرده 2گوش مرگ
برای تیک تیک قلبم
زمانم سخت می لگند
زبانم سخت می جنبد

Tuesday, November 27, 2007

سختمه

سخته هیچی ارضات نکنه
سخته خالی از امید باشی
سخته ، چقد هیچ بودن سخته
سختمه
سردمه

Sunday, November 25, 2007

مزایده

یه سوال کوچیک دارم
کسی می تونه جواب بده
چه جوری می شه مرد ولی خود کشی نکرد؟ در واقع کسی نفهمه که خودتو کشتی
به کسی که بهترین راه حل رو بده هرچی از مال دنیا دارم رو بهش می دم

Friday, November 23, 2007

پارک نارنجستان

درجه دار: اینجا چی کار می کنی؟
نشستم!
د: کیفتو بده؟ (همون کوله پشتی منظورش بود
دادم بهش
د: چی کاره ای؟
دانشجو
د: کدوم دانشگاه؟
....
د: اینجا که کلی فاصله داره با دانشگات
مگه همیشه باید دانشگا باشم!!؟
سرباز: جیباتو خالی کن
پا شدم و همه رو ریختم رو نیمکتی که تو پارک کوچیک نارنجستان نشسته بودم
کارت مترو- دوتا فندک- یه پاکت سیگار که فقط دو نخ توش بود- چند تا هزاری - موبایل-
سرباز: خماری؟ دماغتو می کشی بالا
(گوشاش خوب میشنید ولی چشماش نه، و الا چشمای خیسمو میدید و سوال احمقانشو نمی پرسید)
د: کار می کنی؟
آره
د: کجا؟
جای خاصی مشغول نیستم. پروژه ای می گیرم
سرباز: دستاتو بگیر بالا
گرفتم و شروع به گشتن کرد!! حتی سگک کمربند
سرباز: پاتو بده بالا
(درجه دار کماکان داشت وارسی می کرد)
پای چپم آوردم بالا
سرباز: شلوارتو می گم
پاچه های شلوارمو اوردم بالا
د: این سی دی ها چیه؟ پاریس دوستت دارم؟
فیلم کوتاست. اونم سی دی یه فیلمه
(The Child )
سرباز پاچه ها رو هم گشتو هیچی ندید
د: این قرص چیه؟
(یه نوار قرص اسید فولیک بود)
اسید فولیک
د: واسه چیه؟
برا یه نوع کم خونیه
د: کم خونی؟
نه نیستم
د: پس ماله کیه؟
ماله صاحب عکس
(یه عکس 3در4 تو کیف پولم بود که کیف پولم تو کوله بود)
د: عکس کیه؟
کسی که قراربوده با هم باشیم و دیگه همه چی تموم شده
سرباز بعد از اینکه کلی ور رفته بود با موبایل گفت: قفلش چه جوری وا میشه؟
گرفتم ازش و باز کردم یهو از تو دستم کشیدش!!!
سرباز: فیلماش کجاست؟
فیلم نمی گیره . فقط عکس می گیره
سرباز: جایی که فیلماتو ریختی کو؟
گفتم که فیلم نمی گیره. فقط عکس می گیره. بده بت بگم عکساش کجاست
درجه دار موبایلو از دست سرباز به شکلی گرفت که انگار به سرباز می گه تو چقدر خنگی بدش من.
درجه دار هم موبایلو گشت و مواد مخدر توش ندید!!!!
بعد از اینکه همه جا رو گشتن و سوال کردن تموم شده بود سرباز زیر نیمکت را دقیقا وارسی کرد !! که شاید اونجا چیزی پیدا کنه.
یعد یهو انگار قانون نیوتن رو کشف کرده بود جرفه تو سرش زد. موهام اونقدر بلند هست که گوشامو تقریبا می پوشونه.یه پاشو گذاشت جلو و نزدیکتر شد، موهای بالای گوش چپم رو زد کنار و چیزی ندید. برگشت به همون فاصله ای که قبلا داشتیم. این بار من پیش قدم شدم و یه کم رفتم جلو و گوش راستم رو گرفتم طرفش. دیگه نگاه نکرد این گوشو.
د: داد می زنه معتادی
پشتشون رو به من کردن و از من دور شدن.دو سه متری فاصله داشتن که درجه دار برگشت و گفت حتم ندارم معتادی راشونو گرفتن رفتن.
و من خیلی آرام و بدون اینکه حتی یه کم عصبی شم. وسایلمو که رو نیمکت بود ریختم تو کوله و یه نخ سیگار آتیش زدم.

زرد

سفیدی سادگی را عاشق بودم
زیبای زرد من آمد
از آن طنابی ساخت
مرا بدان آویخت
زیبای زرد من رفت
وحال
سادگی زرد
عشق زرد
آسمان زرد
نامم زرد
آبی زرد
زرد زرد

تخیل

تخیل های زرد و سرخ و آبی
و بودن های بی رنگ و گلابی
زمان های سکوت نامساوی
قدم های بلند لاابالی
نوشتن های بی خط و نشانی
جوانی می کنم در ناجوانی
تخیل می زنم بر تخت آبی
تخیل ناتوان در بوی عالی
و در آغوش گرمش بی تبانی
و اشک می آیدش راهی به راهی