Sunday, March 16, 2008

اندر احوالات جای بی جا

قطره ای آتش زمستانم بس است
تکه ای بوسه دهان من گس است
لقمه ای خردل بیار ای مهربان
وضع پشت من در این اوضاع پس است

Sunday, March 9, 2008

نوسان

آرامش دوباره دورم حلقه زده
شاید دوباره شبیخون آن را پاره کند
ولی نمی ترسم دیگر حتی از شبیخون گرگها
و البته ترس را چند وقتی پیش تف کرده ام
حس رضایت همراه نیم نگاه چپی به گذشته و نوسان های بی رقیبش
و نگاهی به آینده
سطح آرامشم را اشغال کرده

Friday, March 7, 2008

کور سوی

خورشید را ورانداز می کنم همه وقت

تاب نمی آورد این دل من بیش از این

چندشنبه های نفرین شده را ماه هاست که تاب آورده ام

بس نمی کند این خیالات و اوهام

پس نمی کشد پای اشک از چشمام

خویشتن را از یادم برده اند

لبخند را به فراموشیم سپرده اند

به دیوانگی ام کشیده است

راه را به رویم بسته است

و در تاریک خانه ی بودن بی هیچ کس

کورسوی امیدی را می جویم در قفس

می دانم که هنوز تپشی دارد این جان من