قطره ای آتش زمستانم بس است
تکه ای بوسه دهان من گس است
لقمه ای خردل بیار ای مهربان
وضع پشت من در این اوضاع پس است
تکه ای بوسه دهان من گس است
لقمه ای خردل بیار ای مهربان
وضع پشت من در این اوضاع پس است
Dance with me!
آرامش دوباره دورم حلقه زده
شاید دوباره شبیخون آن را پاره کند
ولی نمی ترسم دیگر حتی از شبیخون گرگها
و البته ترس را چند وقتی پیش تف کرده ام
حس رضایت همراه نیم نگاه چپی به گذشته و نوسان های بی رقیبش
و نگاهی به آینده
سطح آرامشم را اشغال کرده
خورشید را ورانداز می کنم همه وقت
تاب نمی آورد این دل من بیش از این
چندشنبه های نفرین شده را ماه هاست که تاب آورده ام
بس نمی کند این خیالات و اوهام
پس نمی کشد پای اشک از چشمام
خویشتن را از یادم برده اند
لبخند را به فراموشیم سپرده اند
به دیوانگی ام کشیده است
راه را به رویم بسته است
و در تاریک خانه ی بودن بی هیچ کس
کورسوی امیدی را می جویم در قفس
می دانم که هنوز تپشی دارد این جان من